امتحانات رو به سختی پشت سر گذاشتم، اینقدر مشغولیت ذهنی و درگیری (هم با خودم، هم با اطرافیانم) داشتم که واقعا شرایط رو برای درس خوندنم سخت کرده بود.
تا به حال نشده بود برای نمره ۱۰ و پاس کردنِ درسی امتحان داده باشم، که شکر خدا این رو هم تجربه کردم.
بر خلافِ خیلیها که این مدلی درس میخونن و احساس خوبی هم دارن، من اصلا احساس رضایت نداشتم. خیلی بهم فشار اومد سرِ یکی از درسام. به اندازه کافی قبلش زمان برای خوندنش داشتم، و کاملا به جزوه و کتاب تسلط داشتم، اما چون دقیقا تو همین زمانِ تعطیلی چند روزی رفتم مسافرت، تا از درگیریهام دور باشم، نتونستم آمادگی کافی رو واسه ترکوندنِ برگه پاسخ بدست بیارم.
تو برگهی پاسخ اینقد نوشتم که بتونم ۱۰ بگیرم و پاشدم. ( بماند که دستِ باز تصحیح کردنِ استاد هم کلی تاثیر داشت )
استادِ گرامی، دیدن اوضاع نمرهها افتضاح هستش، یه زمانی رو اعلام کردن برای تحویل پروژه. تحویلِ پروژه هم دقیقا همزمان بود با امتحان آخرم. نمیدونستم به درسم برسم یا به برنامه.
خلاصه به هر سختی بود، تونستم برنامه رو او.کی کنم و همه رو گذاشتم کنار نشستم برای امتحان آخر خوندم و خوندم و خوندم … ساعت ۱۱ شب، رفتم پروژه رو ایمیل کنم واسه استاد و فردا صبحش هم برم برا ارائه.
جزوه رو باز کردم، که ایمیل استاد رو بردارم، دیدم هـعی وایِ من !! چی میبینی !! موضوعی که انجام داده بودم اصلا تو لیست پروژهها نبود … بد بهم فشار اومد. به زور و زحمت، تا نیمههای شب بیدار موندم و یه چیزی سره هم کردم واسه ارائهی فردا. هیچ هم تسلط نداشتم. دیگه شکی نداشتم که هم به امتحانم گند میزنم هم به ارائهم و کلا بدبخت شدم رفت و درس رو هم افتادم.
آخه تا قبلِ ارائه هم نمیدونستم که پاس کردم درسُ وگرنه اینقد خودمو زجر نمیدادم.
صبح من و همگروهیم رفتیم واسه ارائه، هی برنامه رو اجرا گرفتم، و چرت و پرت تحویل استاد دادم، که اصن هیچ ربطی به سوالات استاد هم نداشت :دی استاد دیدن که بعله اصن خیلی شوت تشریف داریم و اینا، گفت که نمره پروژه رو نمیگیرین !!
من دیگه مونده بودم هاج و واج، برگشتم بهش توضیح دادم قضیه از چه قرار بوده. و البته بهشون هم گفتم که اصلا قصدِ توجیح کردنِ کاره اشتباه و بیدقتیم رو ندارم … ایشون هم ازم همون پروژه رو خواست، منم با کلی ذوق و شوق همه رو براش توضیح دادم و با یکمی دست کاری تو کدا و اینا، بهش فهموندم که ” اهین من بلدم اینو، خودم انجامش دادم ” استاد هم کلی حال دادن و قبولش کردن :دی
شانس آورده بودم که همون پروژه اولی رو با خودم برده بودم … وگرنه دیگه همه چیز زهرم میشد 🙂
دیگه خیالم بابتِ این درس راحت شد و هنوزم نمیدونم نمره ۱۰ رو واسم رد کرد یا ۱۲. فقط مطمئنم که پاس کردمش :دی اصن هم دیگه دوست ندارم اسم این درس رو بیارم، چون بدجوری حسایی رو بهم وارد کرد که تا به حال تجربه نکرده بودم :دی
اما خب، همین یه امتحان، باعث شد چندین تا نکتهی خوب رو تجربه کنم، که فکر میکنم تا هر زمانی که من در حالِ تحصیل باشم، از این تجربه استفاده کنم، چه برای خوده امتحان چه برای پروژه تحویل دادن.
پ.ن: یکی از دوستایِ مهربونم رو هم که افتاده بود، اسمشو آوردم رو پروژه و به استاد هم گفتیم، که بتونه پاس کنه درسُ. کلاً استاد خیلی بهمون حال دادن. مرسی ازشون