این چه وضع امتحان دادنه آخه؟
یعنی میگی نباید روم سیاه باشه و شرمنده و خجل باشم جلو استادم؟ اونم استادی که تا حالا ۹ واحد رو باهاشون داشتم. ضایع بود این ترم آخری انصافا :پی
روم نمیشه دیگه اینجا، تو وبلاگم، ثبت کنم چند شدم درسش رو )-: البته نمیدونم چند رد میکنن برامها، فعلا نمرهی خامم رو بهم اعلام کردن من این همه شرمنده شدم و احساس خجالت و خنگ بودن دارم!
بعله بعله! خودم بهتر میدونم. هر بلایی هم بر سرم نازل شده بودمها نباید این مدل امتحان میدادم پایانترمی … چقدر هم که زشت توجیح کردم وضعیت نمرههای این ترمم رو |:
ویش!
بیخیالم
بسیار بسیار مایل هستم که درسِ فردا رو حذف کنم!
نمیشه ۱۰ بگیرم. مگه اینکه یه معجزهای چیزی بشه و پاس شم. حالا بماند که بقیه درسا رو هم همینطور با حساب بر اینکه ۱۰ میشم برگه رو تحویل دادم! D:
یعنی ترکوندم این ترم … هاها D:
نه کلاس رفتم درست و حسابی، نه جزوه و کتابی داشتم و نه نگران افتادن بودم! خب دلم میخواد پاس شم، ولی دیگه چیکار کنم؟ نشدم هم نشدم دیگه … پوووووف!
اصن دیگه دلم نمیخواد درس بخونم … هیــــــــــچ (-:
جنتلمن کیست؟
جنتلمن میتونه اونی باشه که وقتی میخوای کفشت رو پات کنی، بیادُ کفش رو جفت کنه بذاره جلو پات یا حتی اون کارمند بانکی که وقتی میبینه قبل از ساعت کاریِ بانک، جلو در، جزوه به دست یه لنگه پا منتظر واستادی تا درش باز شه، و یهو جمعیتی با هم هجوم میبرن که از دستگاه نوبت دهی نوبت بگیرن، زودتر از همهی اونا برات نوبت اول رو بگیره! :دی
و وقتی از همه آخرتر وارد بانک شدی بیاد بگه بفرمائید خانوم، اول شما برو کارت رو انجام بده !!
خُ خیلی مزه میده به آدم!! هاها (;;
فقط حیف که نزدیک به یه ربع فک کردم، چرا الکی زود اومدم که آخرش باز باید منتظر بمونم کار ۳۰ نفر انجام شه تا بتونم یه فیش رو واریز کنم! ((:
بگذرن این روزا لطفا
یعنی این روزای امتحان تموم میشن دیگه ایشالله؟
پوکیدم بابا جان دیگه! ۲۴ واحد. رسما پوکیدم ها. داغونِ داغونم! امتحانا همه پشت سرِ هم، منم که همه درسا رو جمع کردم واسه یه هفتهی فورجه، دیگه هیچی از روحیهم باقی نمونده ): غصه میخورم این روزا.
از هیچیِ هیچی هم لذت نمیبرم. چه جهنمیه واسه خودم درست کردم اخه؟ با این سه ترمه تموم کردنم! آخه با چاقو بالا سرم بودن، تهدیدم کرده بودن؟ اصن کی این فتوا رو داد که همچین غلطی بکنم؟
این دانشگاه اون دانشگاه هی واحد برداشتم که چی اخه؟ ): هوووووووووووووف!
تموم میشن این روووووووووووزا؟
من به آرامش میرسم؟
پاس میشم؟؟؟؟
دیوانه دارم میشم با این سوالا … هعی واااایی! زده شدم از هرچی درس و دانشگاهه |:
سلام تابستان
یک تیر اومد. خرداد تموم شد!
سعی دارم که خوشحال باشم با اینکه امتحاناتِ کذایی من توی تیرماه اوج میگیرن. تعداد بدشانسیهایی که تو ماه قبل آوردم واسه خودش رکوردی بود. تو عمرم اینقدر بهم تلقین نشده بود که «بدشانسم» !!
اینقد نوشتنیها و توئیتکردنیها داشتم از خرداد ماه که ننوشتم و نکردم که خدا خودش میدونه. اصلا دوست نداشتم جایی ثبتشون کنم. ولی الان که رسیدم به اول تیر، یه حس خوبی بهم میگه دیگه اون روزا تموم شدن. مخصوصا دو روز قبل یعنی سی و سیُ یکم خرداد که در نوع خودش روزای بینظیری بودن واسم، کم کم بهم این امید رو دادن که بعله آقا جاااان، تموم شد دوره رو شانس نبودنت …
میخواهم به جایی دور خیره شوم
میخواهم سیگاری بگیرانم
میخواهم یک لحظه به این لحظه بیندیشم
– آیا میان آن همه اتفاق، من از سر اتفاق هنوز زندهام؟
«سیدعلیصالحی»
اول خرداد بود، این شعر رو واسه یکی سمس کردم. فرداش که دوم خرداد بود، هر خطش رو زندگی کردم …
امروز هم که ۶م خرداد باشه با تعجب این ۵روز رو مرور کردم و کردم و کردم …
حفاظت شده: هاهاح
مجبورم کنین، تازه جوابم پس میدم بهتون
متنفرم از اینکه بخوام دروغ بگم؛ یا چیزی رو پنهون کنم؛ یا تظاهر کنم!
اما متاسفانه اینقد آدمای کوته فکر و خودخواه و پرتوقع در و برت زیادن که خود به خود مجبور میشی دروغ بگی، پنهون کاری کنی، تظاهر کنی.
تازشم علاوه بر اینکه به خودت یه حس حال بهم زن دست میده، باید به همونی هم که مجبورت میکنه بهش دروغ بگی، جواب پس بدی بابتِ این مدل رفتارات.
نمیتونم تظاهر کنم به دوست داشتن. آدم باید خودش باشه. آدم باید خودش دوست داشته باشه. آدم باید خودش انتخاب کنه که از چی بدش بیاد. آدم باید خودش تصمیم بگیره چیرو یا چه کسی رو دوست داشته باشه.
آقا جان زور نگین، آدم کم میاره!
حداقل آدمی مث من کم میاره که نمیتونه خیلی شیک دروغ بگه، خیلی راحت پنهون کاری کنه، خیلی قشنگ تظاهر کنه. جوری که هیچ کدومشون رو متوجه نشین. تبحر ندارم. ندارم. نداااااااااااااارم!